خودشناسی ژنتیکی
نخستین دلیل کاربرد علم وراثت، میل انسان به خودشناسی است، آرزویی که تقریباً همه ی ما در آن سهیمیم، اگرچه همه به یک اندازه سهم نبرده ایم. ما به عنوان انسان تنها موجوداتی هستیم که در میان سایر حیوانات صاحب این ظرفیتیم که به خود به عنوان موجودی قابل تحقیق و بررسی بنگریم.
ما به مطالعه ی خود می پردازیم چون به آنچه که هستیم قانع نیستیم. ما از زندگی کردن بی واسطه و مستقیم در طبیعت همچون دیگر حیوانات راضی نیستیم. غذا و رابطه ی جنسی نمی توانند به تنهایی ما را اشباع کنند. ما دنیا را آنگونه که هست نمی پذیریم؛ علاوه بر این در جستجوی کشف مفهوم و ساختار این دنیا هستیم. زیست شناسی نوین مطمئناً تنها یکی از راههای خودشناسی است، راهی برای تفحص. اما راهیست بسیار توانمند و برجسته جهت پوییدن معرفت خودشناسی در عصر جدید. زیست شناسان به جای اینکه با کاویدن نحوه ی زندگی انسان به این سؤال برسند که "ما کیستیم؟"، این سؤال را با بررسی شیوه ها و راهکارهای زندگی بشر مطرح می کنند. علم وراثت کاملاً در این پنداره می گنجد:ظاهراً این علم یکی از رموز و برنامه های مهم زندگی را بر ما مکشوف میکند و این نوید را می دهد که با نور تجربه ی خود جایگاه ما رادر طبیعت روشن سازد؛ همچنین مدعیست که مطالب موثقی را راجع به ساختار بشری ما، منشأمان در زمان انسان اولیه، ونیز سرنوشت فرابشریمان، در اختیارمان قرار خواهد داد.
ولیکن این نیز درست است که هر چه ما بیشتر راجع به علم وراثت فرا میگیریم، ظاهراً خود را در مقابل محدودیت های بیشتری، همچون اهمیت تشریح علم وراثت، می یابیم. لنی موس، پژوهشگر سلول شناس، به نقل از استیو تالبوت میگوید:
روزگاری این باور وجود داشت که آنچه " ژن " نامیده می شد، از واحدهایی جدایی ناپذیر تشکیل یافته بود که هر کدام از این واحدها بخشی از رخ مانه را مشخص و تعریف می کرد، و رخ مانه ی کامل یک جسم در نتیجه ی مجموع این واحدها بود، و اینکه تغییر تکاملی، نتیجه ی دگرگونیهای جدیدی بود که در اثر جهش اتفاقی این واحدها و بقای افتراقی انها ایجاد می شد. روزگاری بر این باور بودند که هویت کروموزومی ژنها بی ربط و بی معنی است، و اینکه DNA منشأ استواری و ثبات است، و همچنین اینکه، DNA ای که از از پروتئین ساخته نشده باشد از نظر زیست شناختی "زباله" محسوب می شود، و بعلاوه اینکه هر DNA برای وظیفه ای مشخص برنامه ریزی شده است. زمانی کاملاً واضح مبرهن بود که پیچیدگی یک ارگانیسم متناسب با شمار واحدهای ژنتیکی منحصر به فرد آنست.
اما در حقیقت، پیروزی چشمگیر علم وراثت نوین نیز به تعدیل تحقیر این علم منجر شده است. اکنون به نظر می رسد که فرضیه های بزرگ مستلزم تجدید نظر و سنجش بیشتر هستند. و در راههای گوناگون، احتمالاً به این نتیجه می رسیم که علم وراثت همه ی آنچه را که نیاز داریم راجع به خودمان بدانیم بیان نمی کند. برای موجودات بشری، این بدین مفهوم است که ما هنوز رهاتر از هر گونه حساب ژنتیکی هستیم که به ضم بشر بودنمان برایمان باقی می ماند. و برای دانشمندان جوان، بدین مفهوم است که پیچیدگی معمای حیات کماکان به قوت خود باقیست. دانشجوی فارغ التحصیل مشتاق و سخت کوش امروز، قادر است حتی از دانشمندانی چون واتسون و کریک نیز در خلق یک اکتشاف علمی سرنوشت ساز که ممکن است ابعاد بشریت ما را، یکبار و برای همیشه آشکار سازد، پیشی بگیرد _و همانطور که کریک در سال 1953 اظهار داشت، این کشف احتمالاً "معمای حیات" را بر ما مکشوف خواهد کرد.
ما حتی هنگامی که از اکتشاف محدوده های جبر ژنتیکی خرسند می شویم، باز هم اشتیاق و ولعمان برای تعاریف و تفاسیر ژنتیکی به قوت خود باقی می ماند. بعلاوه، بیماری نیز تهدیدی برای آزادیمان محسوب می شود،
و ما همچنان امیدواریم که علم وراثت ما را در غلبه بر این تهدید مهلک یاری نماید و هنوز امیدواریم که اگر این
دانش معمای حیات نیست، لااقل راز درمان بیماری است